-
جاری شو سپردمت به جاده های رها...
جمعه 26 دیماه سال 1393 20:41
تالار شهید آوینی بندرعباس در طول عمر شش, هفت ساله ی خود تاکنون میزبان تعداد زیادی از گروه های موسیقی و مجموعه موسیقی دانان و خوانندگان ایرانی جهت برگزاری زنده کنسرت و جشنواره های ساز و آواز و هنر بوده است که جا دارد از مسوولین هرمزگانی برای این امر تشکر کرد, منتها ابعاد هنر با طرفداری و حمایتهای مردم وسعت بیشتری پیدا...
-
The Next three Days
سهشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1392 12:40
The Next Three Days دیشب رو باید زود می خوابیدم. یعنی 6 شب هفته رو باید زود بخوابم تا صبح ها وقتی ساعتم زنگ می خوره به زمین و زمان فحش ندم و همه ی هویت کاری و انتخاب های زندگیم رو زیر سوال نبرم و بتونم حداقل قدرت جسمانیم رو برای گذروندن یک روز کامل و سر و کله زدن با 1200 همکار محترم و یا محترمه رو حفظ کنم و خودم رو سر...
-
No title
شنبه 7 خردادماه سال 1390 01:05
کاش دست و دلم بهتر همدیگر را می شناختند٬ آن وقت راحت تر می نوشتم. الان دلم می داند که می خواهد خالی شود اما دستانم نمی دانند چگونه از دردهای دلم بنویسند که او آرام بگیرد. هروقت وابستهتر می شوم تنهاتر هستم. این دیگر چه جوور رسمش است خدا؟؟؟
-
سِند تو آل
پنجشنبه 11 فروردینماه سال 1390 01:30
علاوه بر٬ برو بچه های ویترین مغازهی ایرانسل٬ هنوز دوستانی دارم که گهگاهی پیامکهای همگانی ارسال میکنند. بدون اینکه کوچکترین زحمتی به خود بدهند تا اسم فرستنده ی قبلی را حذف کنند و یا حتی نمی کنند، عبارت (Send to All...) را پاک کنند. البته شاید با خود فکر می کنند اگر این جمله ضمیمه ی پیامشان نباشد، سوء تعبیر از طرف...
-
۹۰
یکشنبه 7 فروردینماه سال 1390 01:36
مطمئن نبودم کلمه ی عبور یادم مانده باشد. اما مدیریت وبلاگ هنوز نشان می داد که من حق استفاده و عبور از سد فیلترینگ رو دارم. البته نه فیلتر امنیتی... فیلتر غبارگرفتگی و تعطیل شدن وبلاگ های به مدت طولانی دست نخورده. خوب شانس دوباره به روز شدنش را مدیون یک اولتیماتوم دوستانه است. اگرچه سیخونک های زیادی از این ور و آن ور...
-
او زنده است...
پنجشنبه 13 آبانماه سال 1389 05:03
وقتی که این عکس بالا را دیدم٬ قبل از اینکه داستان و توضیحاتش را بخوانم٬ برایم سوال شده بود که این خانم چرا مورد سوءقصد قرار گرفته است. و اصلا کی هستند و چطور مجازاتش را ترور تشخیص دادهاند؟ اما این نوع از قرمزسازی مسالمت آمیز است. یعنی یک حرکت اعتراضی مسالمت آمیز! که همان حس را تداعی میکند٬ ولی انسان قلب داری، آدمی...
-
وضعیت بودن!
سهشنبه 11 آبانماه سال 1389 04:30
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA وقتی که همسن من بود٬ مثل من نبود . این جملهای است که بارها مخاطبش بودم. نه تنها از زبان پدر و مادرم٬ بلکه تمامی آدمهایی که یک یا دو نسل پیشتر از ما زندگی میکردهاند٬ همیشه یادآور میشوند که بهتر از ما زندگی کردهاند. وقتی که همسن ما بودند حرفشان حرف بود تصمیمشان یکی٬...
-
قفسی به بزرگی دانشگاه سراسری هرمزگان
جمعه 30 مهرماه سال 1389 00:54
قفسی بزرگ ساختهاند تا آییننامه های جدید٬ برای رعایت حدود آداب اسلامی و شرعی در دانشگاهها را محقق سازند. آن قوانینی که در شورای عالی انقلاب فرهنگی تصویب شده است. قفسی به بزرگیِ یک دانشگاه٬ برای موجوداتی دوپا که دانشجو نامیده میشوند. این حصار بندی یک مسیری را ایجاد میکند که تمامی افرادی که میخواهند وارد شوند، از...
-
آسمان و زمین
پنجشنبه 29 مهرماه سال 1389 18:42
به شدت میبارید و او آغوش خود را خالصانه برایش گشوده بود. آیا تا به حال یکدیگر را حتی برای یک لحظه لمس کردهاند؟ چه بیریاست پیوند عاشقانهی آسمان و زمین پ.صفریان
-
جشن نخواستیم٬ تبریک خشک و خالی هم میچسبد :-)
یکشنبه 25 مهرماه سال 1389 00:58
دنیا چه میخواهد واقعی باشد و چه مجازی٬ باز هم دنیا است. با تمامی مخلفاتش! پیچیده و حیرت برانگیز...! شاید این تکنولوژیِ شکنندهی مرزها خیلی پرتاثیرتر از آنچه به واقع میبینیم عمل کند. شاید هم انزوا را به ما تحمیل سازد. اما باید باشد... اینکه یه کاربر این دنیا هستم٬ خوشحالم. پیدا کردن همصداهایم اینجا راحتتر میسر است....
-
چهارگانه ی ضربدری
جمعه 23 مهرماه سال 1389 05:33
× تهِ دروغ گوهاست. می دانم که باور دروغ راحت تر است. آنها هم می دانند و هی دروغ می گویند تا حرفشان خریدار داشته باشد... میخواهد من باور کنم تمامی نقشه هایی که تا الان بازی کرده٬ برای این بوده که فکر میکرده من ماتمش دارم!!! و ممکن است عاشقش شوم!!! دروغ تازه پردهبرداری شدهاش این است که او عاشقم است، اما مشکلی سر راه...
-
اینکه شیرینی قهوه ی تلخ را به ما چشاندی...
پنجشنبه 22 مهرماه سال 1389 04:54
اینکه تو می دانی چطور روان آدمها به احترام و رفتارِخوش عکس العمل نشان می دهند... اینکه من دیرتر از بقیه و سه مجموعه را باهم تهیه کردم اما دست مجموعه ی 4ام را که هنوز عرقش از مسیر طولانی پایتخت خشک نشده، زودی گرفته و به خانه آورده ام... اینکه رینگ تون(Ring tone) های موبایل گزینه ی "ترانه قهوه ی تلخ" را پلی می...
-
روز ِ تو
جمعه 16 مهرماه سال 1389 16:27
هی! کنجکاو لحظههای من شفافیت پوست من بیدغدغهترین عالم من نشاط پس از گریههای من ای کودکی وجود من روزت مبارک...
-
در سفری ۴ روزه به اصفهان... دو
پنجشنبه 15 مهرماه سال 1389 00:06
از زمانی که تازه حروف را شناخته و خواندن را یاد گرفته بودم این عادت خواندن تمامیِ تابلوهای شهر را فراموش نکردهام و مسافرت هم که میروم بیشتر از بناها و شهرسازی آن به تابلو و بیل بوردها دقت میکنم. در اصفهان تابلوهایی جلب نظرم کرد که هیچگاه در سطح شهر بندر ندیدم مثل -مجتمع فرهنگی دیجیتال استاد فرشچیان- یا سالن...
-
در سفری 4 روزه به اصفهان...
چهارشنبه 14 مهرماه سال 1389 16:49
مانتوی بلندِ شبیه به عبای عربیاش و آن ساقِ پاهای لخت که از دست شلوار آستین کوتاهش عریان مانده بود را که از دور میدیدم متوجه شدم که نمیتواند عرب یا ایرانی مذهبیای باشد که در میدان نقش جهان به تنهایی قدم میزند. و حتی با اینکه شال صورتی گلگلیاش را محکم بسته بود کاملا قابل حدس بود که او ایرانی نیست و این ناهماهنگی...
-
آره راست میگی
جمعه 2 مهرماه سال 1389 06:02
- چیزهایی هست خیلی بدتر از تنهایی. اما سالها طول میکشد تا این را بفهمی وقتی هم که آخر سر میفهمیاش٬ دیگر خیلی دیر شده. و هیچ چیز بدتر از خیلی دیر نیست. - تو به تنها شدن فکر میکنی٬ دغدغهی من تنها ماندن است. تو به جاده نگاه میکنی٬ اما این فاصله است که چشمانِ من را کور کرده٬ رفتنت را مفتخری٬ حضورت را جویا ام بردن از...
-
آنچه از تئاتر و شانس میدانم
سهشنبه 30 شهریورماه سال 1389 04:18
از تئاتر نوشتن٬ برایم سخت است چون نه تخصصی در این زمینه دارم. نه سر رشتهای٬ طنابی چیزی... تنها ۶ ماه است که صحنه را دیدهام. آن هم به لطف پیشنهادهای مکرر برای از دست ندادن نمایش «تنها سگ اولی میداند که نامش طولانی است».پس خیلی نو با هنر تئاتر آشنا شدهام. بعد از آن سِن برایم دقیق شده بود. و هر تماشاخانهای که از سر...
-
اینجا ایران است...
پنجشنبه 25 شهریورماه سال 1389 02:29
بعد از ۴ روز تجرد در خانهی پدری٬ روز پنجم با دلهرهای عجیب از خواب بیدار شدم. بله خیلی دیر شده بود٬ بایستی به سر و وضع خانه سامان میدادم. همینطور فرصت زیادی نمانده بود که مسافرانمان از طریق هواپیمایی به شهرشان بازگردند. و باز این من بودم که باید به استقبالشان میرفتم. حاضر بودن ۲ دقیقهای برای یک خانم همیشه عین یه...
-
لالا لالا دیگه بسه...
شنبه 13 شهریورماه سال 1389 03:36
خاطره های فراموش شده، تنها بوسیله ی جرقه ای از بایگانی یاد بیرون کشیده می شوند. اما نمی دانم چرا به هنگام تکرار تجربه، از این جرقه ها کم سراغمان می آیند. گاهی حس های مشترکی رو در زمان های مختلفی از عمرمان تجربه می کنیم و باز هم به همان میزان گریبان گیر همان حواشی ای هستیم که پیش از این بودیم. ترانه ی لالا لالا گل لاله...
-
یک عدد دانشگاه
پنجشنبه 11 شهریورماه سال 1389 16:56
اسلامیتر شدن دانشگاهها٬ با ممانعت از تفکر دانشجویان شکل میگیرد؛ آیا؟؟؟ کامران دانشجو وزیر علوم٬ با پیشنهاد برگزاری یک همهپرسی از پدر و مادرهایمان٬ تعهد و پیمانش را با مردم یادآوری کرد. که از طریق ایجاد یک دانشگاه اسلامی تر فرزندانشان را بهتر تربیت کند. امیدوارم پدرم بداند٬ در مورد تحصیل در دانشگاه چه فکری میکنم. و...
-
صوت سحر
پنجشنبه 4 شهریورماه سال 1389 03:49
از کتاب نامههای عاشقانهی یک پیامبر... : نیروی الهی هر آنچه را که هست٬ آفرید و در هر موجودی٬ فریاد زندگی را نهاد. نمیتوانی این فریاد را که در تمنای دیدار خداوند است٬ نادیده بگیری؛ باید به این جستجو کمک٬ و در زندگی شرکت کنی. تنهایی از ویژگیهای آدمی است٬ اما برای کسی که میخواهد گوش بسپارد٬ فریاد زندگی آنجاست٬ در هر...
-
روزهای متوالی در پی روز سوم...
جمعه 29 مردادماه سال 1389 01:11
در جایی خواندم، برای اینکه بتوانی بر ترس، نگرانی و هراس غلبه آیی، خود را به عنوان جزئی از یک تصویر بزرگ مجسم ساز. تا از این طریق احساس امنیت و سلامت جایگزین نگرانی شود. برای من بودن بخش کوچکی از حامیان طرح، "هر شهروند یک پیشنهاد برای برقراری امنیت "، تجسم آن واقعیت بزرگ است که حس امنیت را تداعی می کند. از...
-
[بدون عنوانی برای فریده جعفری]
دوشنبه 25 مردادماه سال 1389 03:21
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 احساس زندگی بخشیدن مخصوص مادر است، احساس به دنیا آوردن مخصوص مادر است. احساس درد مخصوص اوست. درد... درد جسمانی یا درد روانی فرق نمیکند، این مادر است که تمام جوانیاش را برای این آرزو میگذارد. آرزویی که از توانایی او در به دنیا معرفی کردن نوزادی...
-
فیل یا پاندا؟
جمعه 25 تیرماه سال 1389 14:57
دیوار بزرگ چین چندین سال پیش طرفداران پرو پا قرص پیشگویی در مورد آینده، من را مجاب کردند که بد نیست کمی در مورد آیندهام بدانم. برایم تجربهی خاصی محسوب میشد پس بران شدم که فنجان قهوه را بنوشم. فالگیر برایم آرزوی سفر به هندوستان را دیده بود٬ همهی حرفهایش عجیب بود نمی دانستم این اشکال مبهم در فنجان قهوهام به این...
-
کشتی چسبان انتقامجو
شنبه 19 تیرماه سال 1389 00:40
امروز تنبیه شدم٬ گشرهای دریا خیلی باهوشند. آنها تلافی ناشکریام را به جا آوردند... دیگر یاد گرفتم به توان بی نهایت غر نزنم! اما نمی شود... واقعا چرا اینجا ایران است؟ نه! حتی اگر تمامی ساق پایم را هم شکاف دهی٬ بطوری که ۲۵ تا کوک بخیه هم نتواند چارهاش کند. نمی توانم نارضایتیم را به زبان نیاورم. سالها میشنیدم که...
-
یک سوتی دسته جمعی
چهارشنبه 26 خردادماه سال 1389 22:25
همهگیر بودن فیسبوک٬ این شبکهی ارتباطی را به یکی از پرکاربرد ترین سایتهای جمعی تبدیل کرده است. و این سرایت موجب میشود که شما بتوانی دوستان پارسال٬ آشنایان امسال٬ همکلاسیهای رقیب٬ تنبلان کلاس اول و حتی دشمنان خستهی سربازی خود را پیدا و از طریق این شبکه فاصلههای بلند زمانی را به کوتاهترین زمان ممکن تبدیل کنی....
-
نوازش...
چهارشنبه 26 خردادماه سال 1389 10:59
در مراودات میان آدمیان حداقل دو تبادل صورت میگیرد. یکی تبادل «اطلاعات» و دیگری «شناخته شدن» یا مطرح شدن هر فرد بر دیگری است. توجه و تفقدی که به دیگران میشود٬ میتواند همراه با تماس فیزیکی باشد یا نباشد. در دوران کودکی تماس فیزیکی یا به تعبیری در آغوش گرفتن لازمهی ارضای نیاز «مطرح شدن» میباشد که آن را نوازش...
-
کلپک.کام
دوشنبه 24 خردادماه سال 1389 01:20
تابستان گرم می آید. و هر چه دمای هوا بالاتر میرود مقاومتم برای زنده ماندن بیشتر میشود. شاید نزدیک به ۱۵ سال است که تابستان بندر را تجربه نکردهام. اما تنها این دما و شرجی هوا نیست که آزار دهنده است. قطعی آب٬ بوی بد فاضلاب٬ طرح جدید ترافیک٬ کیفیت پایین دیتای مخابرات و از همه مهم تر وجود خزندگانی چندشناک در هر جا که...
-
افغانی زدایی
شنبه 25 اردیبهشتماه سال 1389 00:19
این روزها دغدغهی مهاجران افغانی موجود در کشورمان٬ بیرون رانده شدن آنها توسط دولت ایران است. این به دلیل همان آشی است٬ که همولایتیهایشان برای آنها پختهاند. برادرانمان با اینکه این آش را نخوردهاند ولی از هر آشخوردهای لب سوختهترند. محلهی ما که شرق دور نام گرفته شده بود٬ خالی از پسر بچههایی است که خاکبازی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1389 12:11
بر لبانم قفل خاموشی زدم با کلیدی آشنا بازش کنید... ( فروغ )