لالا لالا دیگه بسه...

خاطره های فراموش شده، تنها بوسیله ی جرقه ای از بایگانی یاد بیرون کشیده می شوند. اما نمی دانم چرا به هنگام تکرار تجربه، از این جرقه ها کم سراغمان می آیند. گاهی حس های مشترکی رو در زمان های مختلفی از عمرمان تجربه می کنیم و باز هم به همان میزان گریبان گیر همان حواشی ای هستیم که پیش از این بودیم. ترانه ی لالا لالا گل لاله ی شهریار قنبری، ترانه ی محبوبم از زمانی است که احساس بی کینه و خالصم درگیر کودکی های دبستانی ام بود. در آن زمان بس بودن لالای برایم روشن و همدردی این ترانه به احساسم بال و پر می بخشید. وقتی قلبم، خود را سزاوار بی اعتنایی ها نمی دید. خود را همسو با عاشقای قصه ی شهریار می دانستم.
این روزها این ترانه را دوباره پیدا کرده ام، متن ترانه دوباره هم درد من است...

آخه بارون که نیست رگبار باروت
سزای عاشقای خوب ما این...

نخواب وقتی‌ که هم بغضت به زنجیره

نخواب وقتی‌ که خون از شب سرازیر
بخون وقتی‌ که خوندن معصیت داره...

عزیز جمعه‌های عشقو آزادی
کلاغ پر بازی با تو عالمی داره...

+ لینک دانلود
نظرات 6 + ارسال نظر
بهزاد منفرد شنبه 13 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 03:48 ق.ظ http://behzad900.blogsky.com

لحظات رفت و برگشت را دوست دارند زیبا بود به منم سر بزن

سپاس از شما
حتما...

بهنام شنبه 13 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 04:19 ق.ظ http://www.disstndtt.blogfa.com

آدما اول یه دستن. همه پاکو معصومن.
از قلبشون به همه طرف نور میتابه.
حالا این نور با بزرگتر شدن ، برخورد با جامعه ، سختی ها و مشکلات.کمسو ترو کمسو تر میشه.
ولی اینجاست که آدما دو دسته میشن.
1.اونایی که پاکیو مثل آتش زیر خاکستر بدی های بزرگ شدن نگه میدارن. این افراد با کوچک ترین جرقه ای بارم پرتو هایی از قلبشون به بقیه میرسه.
2.اونایی که به کلی خوبی رو توی وجودشون نابود میکنن.و خیلی صحنه های سخت و دلخراشم از جلوی چشمشون بگذره هیچ تغییری توی قلبشون به وجود نمیاد. انگار که سنگه خاراست.
تعداد هیچکدوم ازین دو دسته کم نیست. هر دو زیادن.
ولی اون جرقه. نتیجه ی همون آتش زیر خاکستره...

سلام. بهنام یعنی جرقه های یاد من رو همون آتش محبتم می دونی که زیر خاکسترند؟؟؟
ببخش نظرت یکم گیجم کرد...

[ بدون نام ] شنبه 13 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:31 ق.ظ http://bndcity.blogsky.com/

نظر سنجی بهترین سایتها و وبلاگهای استان

روح اله بلوچی یکشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 12:14 ق.ظ http://www.parparook.blogsky.com

یکی از حماسی ترین های تاریخ ترانه ایران...
فوق العاده هستش...مرسی از انتشارش.
یادم نمیره ده ، دوازده سال پیش توی یه جاده متروک در یک سفر شبانه با دوستانی دوست داشتنی توی یه بلیزر این ترانه رو بارها گوش دادیم....ممنون بابت تداعی این خاطرات شیرین/.

سپاس از شما
بله حس خوبیه٬ یادآوری آنچه شیرین گذشته است...

علیرضا عباسی دوشنبه 15 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 06:11 ق.ظ http://www.meh-navard.blogfa.com

من که در این ترانه جز امید و سپیدی چیز دیگه ای نمیبینم...
این ترانه توی لحظات سختی از زندگیم به دادم رسیده و من دوباره محکم کرده!!!
ولی حس شما درک میکنم ؛ چون که منم از این حس بی نصیب نیسم...

ممنون از شما...

ali یکشنبه 11 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 02:37 ب.ظ

قشنگ بود...
شهیار قنبری البته.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد