این روزها دغدغهی مهاجران افغانی موجود در کشورمان٬ بیرون رانده شدن آنها توسط دولت ایران است. این به دلیل همان آشی است٬ که همولایتیهایشان برای آنها پختهاند. برادرانمان با اینکه این آش را نخوردهاند ولی از هر آشخوردهای لب سوختهترند.
محلهی ما که شرق دور نام گرفته شده بود٬ خالی از پسر بچههایی است که خاکبازی مهمترین کار زندگیشان بود. آنها از ترس٬ قایم باشک واقعی بازی میکنند...
ما به دیدنشان عادت کرده بودیم٬ آنها را برادران خود میدانستیم ( همانگونه که از بالا بر ما امر شده بود )٬ طاقت فرسایی کارمان را بر دوش آنها میانداختیم و آنها را از حداقل حقوق انسانیشان برخوردار نمیساختیم بدون اینکه شکایتی داشته باشند.
این درست نیست که متجاوزانه به خانهشان حمله ببریم و خواب را از چشمانشان بگیریم و همچنین سیاست خود را بدین راحتی تغییر دهیم فقط به خاطر آشپزی حقطلبان افغانی.
آنها رفتار ملایم را میفهمند...
سلام زهرای عزیزم باز هم با نثر زیبا و جذابت مرا جذب کردی...
افغانی نیستم ولی افغانی ها را دوست دارم
دلم گرفت...
بیا بریم به مزار ملا ممد جان .....
منم افغانی ها رو خیلی دوست دارم .. انسان های زحمتکشی که به حق خودشون قانع هستند ...هر روز به خودم میگم چرا با وجود این همه زحمتی که میکشن بازم مثل برده ها با هاشون رفتار میکنیم.....خیلی ناراحت شدم چون هر روز شاهد صحنه هایی دل گیر در این رابطه هستمممممممم..انصافا زحمت کش هستند