افغانی زدایی

این روزها دغدغه‌ی مهاجران افغانی موجود در کشورمان٬ بیرون رانده شدن آنها توسط دولت ایران است. این به دلیل همان آشی است٬ که هم‌ولایتی‌هایشان برای آنها پخته‌اند. برادرانمان با این‌که این آش را نخورده‌اند ولی از هر آش‌خورده‌ای لب سوخته‌ترند.

محله‌ی ما که شرق دور نام گرفته شده بود٬ خالی از پسر بچه‌هایی است که خاک‌بازی مهمترین کار زندگیشان بود. آنها از ترس٬ قایم باشک واقعی بازی می‌کنند...

ما به دیدنشان عادت کرده بودیم٬ آنها را برادران خود می‌دانستیم ( همانگونه که از بالا بر ما امر شده بود )٬ طاقت فرسایی کارمان را بر دوش آنها می‌انداختیم و آنها را از حداقل حقوق انسانیشان برخوردار نمی‌ساختیم بدون اینکه شکایتی داشته باشند.

این درست نیست که متجاوزانه به خانه‌شان حمله ببریم و خواب را از چشمانشان بگیریم و همچنین سیاست خود را بدین راحتی تغییر دهیم فقط به خاطر آش‌پزی حق‌طلبان افغانی.

آنها رفتار ملایم را می‌فهمند...

بر لبانم قفل خاموشی زدم

با کلیدی آشنا بازش کنید...


( فروغ )

یاد بمان!!!

گاهی اوقات فکر می‌کنم درست است که دوست آینه‌ای زرین است.

که می‌نمایاند به تو آنچه خود می‌دانی و نمی‌دانی.

در سایه‌اش دانستنی‌ها پررنگ می‌گردند و ندانسته‌ها کشف.

و باز هم این نعمت دوست است که پرشکاف می‌کند تو را از دیگران.

که همدمی چون او داری.

ای آینه، ای دوست، هیچ می‌دانی اشاره‌ات به وجود نهفته‌ام، گرمی‌بخش دلِ ترسیده‌ترین شاعر دنیا شد؟

یاد بمانی بر طلوع بادِ یمانی ...