در سفری 4 روزه به اصفهان...

مانتوی بلندِ شبیه به عبای عربی‌اش و آن ساقِ پاهای لخت که از دست شلوار آستین کوتاهش عریان مانده بود را که از دور می‌دیدم متوجه شدم که نمی‌تواند عرب یا ایرانی مذهبی‌ای باشد که در میدان نقش جهان به تنهایی قدم می‌زند. و حتی با اینکه شال صورتی گل‌گلی‌اش را محکم بسته بود کاملا قابل حدس بود که او ایرانی نیست و این ناهماهنگی در پوشش اسلامی‌ گواه آن بود که او توریست است. خیلی کم حضورشان را در کشورم احساس کرده‌ام و این فرصت فقط در اصفهان برایم قابل اجرا است٬ چون آنها به این شهر سفر می‌کنند تا آنچه از دوره‌ی شاهان صفوی و پیش از آن سلجوقی بر جای مانده است را بازدید کنند. در واقع آنها به تاریخ ایران مراجعه می کنند زیرا که مدرنش حرفی برای گفتن ندارد. زمانی که خودم را از این سر میدان به آن سرش رساندم که او با چادرش کلنجار میرفت تابتواند مجوز ورودش برای بازدید از مسجد امام را بگیرد. حتی منِ ایرانیِ اسلامی هم نمی‌دانستم چرا چادور که از دیدگاه آنها حجاب برتر است برای ورود به مسجد شاه عباس صفوی لازم است٬ مگر می‌خواستیم امام رضا را زیارت کنیم یا نماز جماعت را در ساعت چهار بعد از ظهر بخوانیم که نیاز به چادور باشد. با آن کوله‌پشتی‌اش زیر چادر به گوژپشتی مانند شده بود که دست ندارد. زیرا باید زیر چانه‌اش را سفت می چسبید تا از سرش نیفتد. به بهانه‌ی کمک کردن به او نزدیک شدم و برایش توضیح دادم که تنها او نیست که مزاحمت چادر را حس می‌کند و برایش کول بندری زدم تا دستانش را رها کنم و بتواند راحت‌تر دوربینش را تنظیم و از این معماری عجیب گزارش تصویری بگیرد. محبتم را به چشمم آورد و به جای اینکه من از او سوال کنم. او می‌پرسید که من کجایی‌ام و آیا از اقامتم در اصفهان لذت می‌برم یا خیر... همه‌چیز گواه این بود که او خیلی مطلع‌تر از منِ ایرانی است و به کلی با جغرافیا آشنا است و می‌داند بندر‌عباس کجاست جایی که دل مردمانش از دریا عظمت و بزرگی‌اش را هدیه گرفته‌اند. اطلاعاتی که من توانستم از او بگیرم تنها این بود که استرالیایی است و دوستانش هم اسکاتلندی؛ و به محض اینکه آنها را پیدا کرد با لبخندی عمیق از من دور شد و من با سوالاتم را تنها گذاشت...
ادامه دارد

نظرات 4 + ارسال نظر
[ بدون نام ] چهارشنبه 14 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 05:01 ب.ظ

شناسنامه وبلاگت رو اصلاح کن عزیزم. سنی ازت گذشته D:

Ali چهارشنبه 14 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 08:22 ب.ظ

اونا توریستو ما تروریست!

شهره چهارشنبه 14 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 11:29 ب.ظ

این جور نوشته هاتو خیلی دوس دارم...

بهنام پنج‌شنبه 15 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 05:52 ق.ظ http://...

متوجه چند تا نکته توی این نوشته شودم که اونارو به عنوان نقل قول می نویسم و بعد نظرمو میدم...
نکته ی1:خیلی کم حضورشان را در کشورم احساس کرده‌ام... بهتره بگم که بندرعباس یکی از 3شهر ایرانه که بالا ترین میزان توریست و گردشگری رو به خودش اختصاص داده... شاید زندگی ماشینی و گذر زمان که وقتی تو خیابون داریم راه میریم از یه طرف به گرمی هوا و از طرف دیگه به کاری که داریم و الان دیرمان شده فکر میکنیم... دیگه حواسی برای اطرافیان نمیمونه... که ببینیم چی میشه و چی میگذره...
نکته ی2:در واقع آنها به تاریخ ایران مراجعه می کنند زیرا که مدرنش حرفی برای گفتن ندارد...
تاریخ ایرانو مردمش ساختن... اون بناهای ایرانرو مردم ساختن مثل عر کشوری که تاریخشو مردم میسازن... ولی خوب اون موقع وضع فرق میکرد... به قول الانیا که هیچوقت اون دوره رو ندیدنو هیچ کتابیم مطالعه نکردن اون موقع دوره ی ظلم و ستم و طاغوت بوده ... ما کاری نداریم چی بوده هرچی بوده یه چندتا کتاب و چند اثر از خودش به جا گذاشته... حداقل سعی نکرده آثار به جا مونده رو نابود کنه... برای این که چرا ایران الان حرفی برای گفتن نداره جای بحث زیاده ولی با یک جواب ساده... چون ایرانیا حرف زدنو یادشون رفته... یا اینکه یادشون نرفته ولی جرات حرف زدنو ندارن...
نکته ی 3:حتی منِ ایرانیِ اسلامی هم نمی‌دانستم چرا چادور که از دیدگاه آنها حجاب برتر است برای ورود به مسجد شاه عباس صفوی لازم است...
بله لازم است(حتما میگین چرا؟؟؟؟)(خندهههههه)
خوب اول پیشنهاد میکنم چند کتاب تاریخ اصفهان را مطالعه کنید که در زمان حمله ی افغان ها چه بلایی سر آن میدان آمد و حکایتش چیست... البته من برداشت خودم رو دارم... فک کنم دلیل استفاده از چاد کثیف نشدن به ننگیست که در دل این میدان خفته است...
خوب اینم از نظراته من بود... دیگه نمیدونم حرف دیگه ای نست فقط اشکر...

در مورد نکته‌ی اول اگه حواس نباشه بازم چشم عمل دیدن رو انجام می‌ده... نمی‌دونم آماری که از توریستهای مراجعه شده به ایران گفتی چقدر درسته. اما من با همون زندگی‌ ماشینی و حواس پرتم هم هرجا می رم دنبالشون می‌گردم و نیستند.
نکته‌ی دو اینجور که از حرفات بر می‌یاد می خوای توی این نکته بگی که تاریخ مطالعه کردی...
نکته‌ی سه: سکوت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد